مدرن الهیه
زندگی داستانی است با فصلهای مختلف که در عین درهمتنیده بودن، هرکدام هویت مستقلی دارند. یکی از فصلهایش کار و هویتی است که این کار به ما میبخشد. ازدواج و روز بزرگ زندگی ما فصل دیگری از این داستان طولانی است. میهمانیها و دورهمیهای دوستانه فصلهای منفصلی است که طعم زندگیمان را تازه میکند و برای ادامهی راه به ما انرژی میدهد. گاهی وقتها هم در فصلهایی از داستان میخواهیم به خودمان برسیم و فقط خودمان حضور داشته باشیم؛ به عبارت دیگر قهرمان قصهی خود باشیم. اما این داستان هم مثل تمام داستانهای دیگر گاه فصلهای تلخی دارد و در این فصلهای تلخ، ممکن است عزیزی را از دست بدهیم.
من روایت میکنم. فصل اول: کار هویت ماندگاری است در زندگی هر یک از ما و جدای از استقلال؛ اعتماد و اعتبار را برایمان به دنبال دارد. حضور کار در زندگی، به ما فرصت لذت بردن از باقی فصلهای داستان بلندمان را میدهد. حال میخواهیم موفقیتهای بزرگ و کوچکمان را در کار با همصنفان خود به اشتراک بگذاریم، بر سر زبانها بیافتیم و به رخ بکشیم که حق ماست. گاه ممکن است هدفمان فقط برگزاری یک دیدار کاری باشد برای حضور در مسیرهای بزرگتر. و نمیخواهیم مانند قبل صرفا به برگزاری نشستها و جلسات خشک اکتفا کنیم، میخواهیم تاثیرگذار باشیم و ذهنها را هدایت و مدیریت کنیم.
من روایت میکنم. فصل دوم: امروز روز عروسی ما است. به همه چیز از مدتها قبل فکر کردهایم. با وسواس انتخاب کردهایم و میخواهیم عشق را و پیوند بزرگمان را در میهمانی عروسی خود به دیگران به شکلی متفاوت نشان دهیم و آنها را در انبوه حسهای خود شریک کنیم. یک فرصت برای نشان دادن خوشبختی خود در اختیار داریم و میخواهیم متفاوت بودنمان را به رخ بکشیم که حق ماست. جشنی که روز بزرگمان با آن تعریف میشود.
من روایت میکنم. فصل سوم: در فاصلههای خستهکنندهی تکرار و روزمرگی میخواهیم کمی گپ بزنیم، بخندیم و شادی را لمس کنیم. با کسانی که دوستشان داریم جمع شویم و زندگیهایمان را قسمت کنیم. جشنهای بزرگی داشته باشیم به بهانههای کوچک و در آن حس شادی و تفاوت را با عزیزانمان به اشتراک بگذاریم. بگوییم که متفاوت هستیم که حق ماست.
من روایت میکنم. فصل چهارم: گاه اما برای داشتن حسهای خوب و آرامش نیاز به بهانهای نداریم. باید که به خودمان نگاه کنیم و دلمان برای خودمان تنگ شود. خانه را آنطور که میخواهیم برای خودمان بیاراییم تا وقتی در را باز میکنیم، عطرزندگی جور دیگری در خاطرمان بپیچد.
من روایت میکنم. فصل پنجم: بعضی وقتها فصلهای غمانگیزی در زندگی ما وجود دارد که عزیزی را از دست میدهیم یا عزیزی یارش را از دست میدهد و ما میخواهیم با روشی متفاوت یادها را زنده نگه داریم و بگوییم که همیشه هستیم.
و اینها روایتهای من از فصلهای با اهمیت زندگی است. هر فصل برای داشتن داستانی متفاوت و ماندگار شدن در خاطر نیاز به تجهیزات و ایدههای متفاوت دارد.
خلاصهی کلام این است که در هر فصلی از زندگی خود که باشید، من روایتی پرهیجان، خاطرهانگیز و زنده برای آن تصویر خواهم کرد. نشست کاری، همایش، فضای کار، ازدواج، جشن و میهمانی، جایجای دکوراسیون خانه یا مراسم یادبود...هر چه باشد؛ متناسب با فضای مورد بحث، طبیعت را به آنجا میآورم، چرا که باور دارم گل به دلیل ماهیت زنده بودناش میتواند در تمام فصلهای زندگی ما نقش داشته باشد، بایستد، بپیچد، نفس بکشد و ما را همراهی کند.
من زندگی را به جشنها و میهمانیهاآوردهام. فصلهای مختلف را روی دیوارها، میزهای چیدهشده و سفرههای عقد مینشانم و طبیعت در مقطعی از زمان کنار ما نفس میکشد.
آنچه با «یاسی طاهری» به دست میآورید، تجربهای زنده و متفاوت از گوشهای از طبیعت است که تا به حال ندیدهاید. «یاسی طاهری» چشمهای شما را به دیدن رویایی قابل لمس و نادر دعوت میکند.